loading...
گل نرگس
S.Fatemeh.B بازدید : 283 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
و اینگونه بود که:
 

داشتم از عشق می نوشتم!!!

ناگهاندر کوچه مردی را دیدم که دارد مابین زباله ها را می گردد

تا شاید روزی اش را در میان آشغال ها پیدا کند

نمی دانست مردم این زمانه دارند

آشغال می خورند و بقیه را پس انداز می کنند

تا نکند فردایی که قرار است بروند به درک ،

چیزی نداشته باشند سوار تاکسی کنند

و با خود به بهشتشان ببرند و اینگونه بود که:

 روی تمامی پیشانی ها راحت می شود تقدیر مردم را خواند
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 497
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 332
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 443
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 488
  • بازدید ماه : 626
  • بازدید سال : 2,436
  • بازدید کلی : 267,474
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش

    کد ذکر ایام هفته