loading...
گل نرگس
S.Fatemeh.B بازدید : 156 یکشنبه 15 تیر 1393 نظرات (0)
همدردی با فقیر

مى گویند مردى مقدارى نان در دست داشت و از کوچه اى مى گذشت .

فقیرى را دید سر به زانو گذارده و گریه مى کند.

پیش رفت تا از او دلجوئى کند. سبب گریه اش را پرسید .

فقیر گفت چند شبانه روز است غذائى بدست نیاورده ام

و اکنون از گرسنگى بى تاب شده گریه مى کنم .


مرد رهگذر کنار او نشست و شروع به گریه کرد.

فقیر پرسید برادر تو چرا گریه مى کنى ؟

گفت براى گرفتارى و بدبختى تو!

فقیر گفت مقدارى از همان نانهاى دست تو بدبختى مرا برطرف مى کند

و درد مرا دوا مى نماید دانه اى نان بده و گریه نکن .

رهگذر گفت هر چه بخواهى گریه مى کنم اما نان خبرى نیست !

 
راستى مردم از یکدیگر فراموش کرده و به یاد گرفتاریهاى دیگران نیستند

و کاملا عده اى در این زمان مصداق عکس شعر سعدى شده اند:

بنى آدم اعضاى یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوى بدرد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بى غمى

نشاید که نامت نهند آدمى

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 497
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 130
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 154
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 199
  • بازدید ماه : 337
  • بازدید سال : 2,147
  • بازدید کلی : 267,185
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش

    کد ذکر ایام هفته