loading...
گل نرگس
S.Fatemeh.B بازدید : 102 چهارشنبه 25 تیر 1393 نظرات (0)
 
 
 
چقدر دلش میخواست خواهر کوچولویش را که فقط چند هفته از تولدش گذشته بود تنهایی ببیند!

اما بابا و مامانش اجازه چنین کاری را به او نمیدادند چون آنها فکر میکردند که بخاطر حسادت بچه گانه_

که در تمام کودکان اول نسبت به برادر یا خواهر کوچکترشان وجود دارد_ ممکن است آسیبی به او

برساند!!

پسرک آنقدر اصرار کرد تا بالاخره راضی شدند…

آهسته داخل اتاق خواهرش شد، در نیمه باز بود و پدر و مادرش از لای در کودک را می دیدند…

پسرک وقتی به تختخواب خواب خواهر کوچکش رسید؛ صورتش را به صورت نوزاد نزدیک کرد و گفت :

بگو ببینم آبجی کوچولوی من! تو که تازه از پیش خدا آمده ای ،،؛،، خدا پیغامی برای من نداد؟!

خیلی وقت است او را فراموش کرده ام…
 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 497
  • کل نظرات : 48
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 181
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 210
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 255
  • بازدید ماه : 393
  • بازدید سال : 2,203
  • بازدید کلی : 267,241
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش

    کد ذکر ایام هفته