دختر کوچولو دو سیب در دست داشت
در این موقع مادرش وارد اتاق شد و گفت: یکی از سیباتو به من میدی؟
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به سیب ها ؛
اندکی اندیشید!
سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب.
لبخند روی لبان مادرش ماسید
سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است
اما..
دخترک لحظه ای بعد یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
بیا مامان این سیب شیرین تره!
مادر خشکش زد
چه اندیشه ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود
هر قدر باتجربه باشید
هر قدر خود را دانشمند بدانید
قضاوت خود را اندکی به تاخیر اندازید
و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی